Wednesday 2 September 2009




.شعر. گیرم که من سکوت کنم

بر این چکاد بی فریاد
گیرم که فریادی بر نیاورم و سکوت کنم
گیرم که خواب خفتگان را بر نیاشوبم
خواب خفتگان و خمار بیداران وخواری خستگان را
،توفان پر تندرکافر اماسکوت نخواهد کرد
دیوانه وار وچرخان بر مکانها و زمان
با تبرها و تبرداران تاریکش
می رقصد و می آید و می کوبد
بر هزار طبل خونچکان
و میدمد بر هزار کرنای خوف
تشنه ی خونهای خسته و خنجر خورده
.خروس نمیخواند
اگر چه فلق از خون خام چریکان سالخورده سرخ است
خروس نمیخواند
که درانتظارمفسران است
در انتظار مبینان است و محللان
آنانکه طلوع را در کتابهای مرده می جویند نه آسمان زنده
و صبح کاذب به لوندی کرشمه میفروشد وکام میبخشد
به پشت افتاده و گشاده ران و شهوتزده
در حلقه راهزنان و راهبانان وکاروانیان و راهبران
و در حلقه قربانی و جلاد
تا از کدام بار گیرد و زادن منجی حرامزاده را مام گردد
آه
گیرم که من سکوت کنم
گیرم که بر چکاد این چشم انداز سکوت کنم
گیرم که خواب خفتگان را بر نیاشوبم
...توفان پر تندر اما، آه توفان پر تندر اما.


دوم سپتامبر دو هزار و نه

No comments:

Post a Comment